«گیل گمش» حماسهای سومری-اکدی است که احتمالا قریب به ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد بر روی دوازده لوح سنگی و به خط میخی نوشته شده است.
در لوح دهم، گیل گمش که پس از مرگ دوستش انکیدو بسیار از مرگ هراسناک شده، بعد از سفری سخت به اوتناپیشتیم می رسد، مردی که به زندگی جاودان دست یافته. از او میخواهد که زندگی جاودان را به او بشناساند. اوتناپیشتیم چنین پاسخ میدهد:
«شکوه و خشم را کنار بگذار! خدایان و مردم، هر یک را نصیبی است... زندگی جاوید بهرهی آدمی نیست. مرگ وحشت آور است، غایت هر زندگی. آیا خانه را برای ابد میسازیم؟ پیمان را برای همیشه مهر میکنیم؟ ... از آغاز روزها دوامی در میان نبوده. مگر خفته و مرده همتای هم نیستند؟ بر روی هر دو آثار مرگ رسم نشده؟ چون آفتاب نوزادی را درود میفرستد، همان وقت اَنوناکی، ارواح بزرگ و زورمند، جمع میشوند و مامتوم، الههی سرنوشت آفرین، نصیب آدمی را با همین معین میکنند. مرگ یا زندگی را آنها بخش میکنند. روزهای زندگی را معین میکنند، اما روزهای مرگ را نمیشمرند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر