۱۳۹۳ آذر ۱۳, پنجشنبه

گریه خواهم کرد

یک روزی وقتی که دیگر نباشد، وقتی با همه ی مهمان های مراسم ختمش دست دادم و تشکر کردم از آمدنشان، وقتی همه رفتند و با قهوه و سیگارم خلوت کردم، زیر لب لالایی سادیکی را که برایم می خواند تکرار خواهم کرد و برای آغوش دوست نداشتنی اش -که بسته بود همیشه- و برای داستانهایش، برای خارپشت و عروسک و ما بقی (که ریز ریزشان کرد و من هیچ وقت نخواندم شان و نفهمیدم برای چه چیزی خودش را حبس میکرد توی اتاق و تنهایم میگذاشت)، دلم تنگ خواهد شد. با خودم کمی کلنجار خواهم رفت سعی خواهم کرد که بلند بشوم اما نخواهم توانست و بعد همانطور که نشسته ام، گریه خواهم کرد.