۱۳۹۳ بهمن ۳, جمعه

سوال های از سر بیکاری

نور لامپ نئون بود و صدای کت استوینس (دیجیتال هم نه، دیسک) و بورگونْیِ نسبتا ارزان و کرخت کننده. گفتیم برای گذران زمان رفاقتی از هم سوال بپرسیم به نوبت با این قاعده که یا جواب می دهی یا جریمه اش را، یک نخ سیگار.
دو سه سوال بیشتر نگشته بود بینمان که پرسید بهترین لحظه ی زندگی ام کی بوده؟ لیوان را چرخی دادم . ترشی و تلخی و گرمی شراب را مزه مزه کردم. زیاد لازم نبود رده بندی کنم بین لحظه ها، بی اراده جلوی چشمهایم آمد، حالا شاید به واسطه ی گذشت زمان جزئیاتی از دست رفته بود ولی کیفیت لحظه را یادم نرفته بود. خواستم سر کلمه بهترین بحث درست کنم که بزنم زیرش، نکردم. سرم را انداختم پایین. چند دقیقه بعد لیوانم خالی شده بود و از پاکت سیگارم یک نخ کم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر